تنهاترین بی پناه

ساخت وبلاگ

امروز ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

و دیروز دوباره رفتارهای قدیمیش تکرار شد و خیلی وقیحانه تر از قبل..من خیلی ساده ام و شاید بهتره بگم خیلی بی کس و تنها، که از تنهاییم پناه میبرم به غریبه ها..چقدر احساس حقارت کردم در وجود و در برابر خودم..وقتی (ر) با من خوشحال نیست و حتما باید نفر سومی باشه که شاد بشه..خنده ها، شوخیاش، صبر و حوصله اش احترام و آرامشش و حتی احترام به کسایی که اون دوسشون داره و فکر به آینده اش...همه اینا تصادفی نیست..چقدر بهش رو دادم، الیته این اشغالی که من میشناسم همیشه همین بوده..مشکل از خودمه که همون دفعه اول جدی تمامش نکردم و گذاشتم توی هر کاریم دخالت کنه و خودشو بهم بچسبونه تا دوباره یکم رنگ و روی آدم بشه که البته انسان نشده فقط آدمی زاد ...تو راه فقط به مرگ خودمو این چند تا بچه فکر میکردم..هیچ کدوممون بدون هم نمیتونیم و با این اشغال شیطان صفت هم نمیشه زندگی کرد..چه احمقی هستم من که با دلسوزی برای یک زن مجرد دوباره پای یکی رو علنی توی زندگیم باز کردم..امیدوارم همون بلایی که همیشه میگه به سرش بیاد و من و یاسمن از شرش خلاص بشیم چونکه هیچ وقت انسانیت توی وجودش نبوده و نیست..واقعا ازش متنفرم و هیچ وقت نمیبخشمش که زندگی منو نابود کرد.

+ نوشته شده در جمعه دهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 3:22 توسط سیمین  | 

بعد از سالها...
ما را در سایت بعد از سالها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lsahel بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 16:47